چندی پیش کتاب " یادداشتهای زیرزمینی" اثر داستایوسفسکی را گرفتم. صفحه اولش این جمله نوشته شده بود. چاپ سوم – 1343. این کتاب در ده هزار نسخه در چاپخانه کاویان به طبع رسید.
یاد گفته اشخاصی افتادم که راجع به افزایش سطح آگاهی مردم نطق می کنن، مقایسه کردم با تیراژ هزار / هزار و صد نسخه کتاب در حال حاضر در کنار جمعیت هفتاد میلیونی در مقابل جمعیت اون قدیمها. باخودم گفتم باز هم گلی به گوشه جمال قدیمی ها. از عوام گرفته تا روشنفکرشون. بگذریم که از نظر ما چطور آدمهایی بودن ولی مثل مادری که دست بچه شرش رو می گیره و بزور به سمت حمام می برش، اونها هم... اون روزها همه جلال رو می شناختن. از دلاک محل تا دکتر ، از دختر دم بخت تا پیرمرد پیزوری. شریعتی کیا بیایی داشته. فرید ملتی رو سر کار گذاشته بوده. این روزها سطح کار خیلی بهتر شده. ما تو ترجمه خشایار دیهیمی داریم. عبدالله کوثری و مهدی سحابی داریم. تو فلسلفه بابک احمدی، رشیدیان، بشیریه، سیاوش جمادی و خیلی های دیگر. اما می خوام بگم اینها رو چن درصد مردم می شناسن؟ چن درصد کتابهاشون رو می خونن؟
-------------
یکی از ناشرین می گفت یه کتاب خاطرات برای مجوز برده ارشاد که نویسنده اش تو مشهد بوده. بررس گفته : این طرف این همه کار کرده یه زیارت امام رضا نرفته، این چه جور آدمی بوده؟
یاد جمله ای افتادم که باید از تو کتاب یه بابای دیگه حذف می شد( البته سال 75 ) :چنان مشتی بر میز کوبید که لیوانها به رقص آمدند.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment