یکی از متقدم ترین واژه ها در بحثهای فلسفه ی سیاسی، استبداد یا همان خودکامگی می باشد. با شنیدن واژه ی "استبداد" بلادرنگ کلمه هایی از قبیل: مستبد، خفقان، دیکتاتوری و حکومت نیز به ذهن خطور می کنند که این امر بواسطه ی تعریف مصطلح ِاین عبارت در مسائل فلسفی می باشد: "حکومت مطلقه ی فرد یا گروهی که در آن اکثریت مردم در اداره ی امور کشور نقشی ندارند و حکام بر اساس رای و نظر خود عمل می کنند." این نوع حکومت، که من آن را " استبداد از بالا" یا " استبدادِ آشکار" نام نهاده ام، نه تنها در مملکت ما که در بسیاری از نقاط دنیا سابقه دارد و تاریخ، مبارزات و مبارزان بسیاری را به یاد می آورد که برای حذف این حکومتها جانفشانی ها کرده اند. اما مطلبی که راجع به کشور خودمان متوجه آن شده ام، نوع دیگری از استبداد است، که من آن را "استبداد از پایین" یا " استبدادِ پنهان" نامیده ام. این حالت خود را در اعمال و رفتار ِمردم در روابط اجتماعی با یکدیگر یا در برخورد با دولت به صورت بسیار شفافی آشکار می کند. انسانهایی که من آنان را " مردم استبداد زده" خطاب می کنم. از ویژگی های این گونه افراد می توان به: باور نداشتن به حقوق خود، ترس ِبی دلیل از نیروهای دولتی و جانبداری غیرموجه از شخصیتهای حقیقی و حقوقی ِقوی تر نام برد.
بی گمان این صحنه برای همه ی ما اتفاق افتاده است که شخصی در تاکسی به مبلغ کرایه خود یا خاموش بودنِ تاکسی متر اعتراض کند و پس از پیاده شدن، راننده تاکسی،علی رغم ذی حق بودن آن شخص، با عباراتی از قبیل: "بعضیا می گن بقیه پول هم باشه بعد این از پنجاه تومن نمی گذره" به گوشه و کنایه زدن به شخص سوم می پردازد، و در اینجا قریب به اتفاقِ "مردم استبداد زده"، اگر نه هم صدا شدن، با تکان دادن سر یا خندیدن به تایید راننده برمی خیزند. یا در موارد دیگر با وجود رعایت نکردن قانون از جانب راننده ، "طرز رانندگی" دیگران را به تمسخر می گیرند.
اما در برخورد های سیاسی. اگر بازه زمانی ِحوالی ِیکی از رای گیری های مجلس یا ریاست جمهوری را به خاطر داشته باشید، ممکن است به یاد بیاورید، در این بازه های زمانی، که مردم حق شهروند بودن را، که به صورت لطفی از جانب حکومت به آنان مرحمت شده است، غافل از اینکه این حق ِدائمی آنهاست، با آغوش باز به عنوان منتی که بر سرشان گذاشته شده، می پذیرند و تمام مسائل و مشکلات قبل را به فراموشی سپرده، تمام خواسته های حکومت را اجابت می کنند. با وجود اینکه تجربه به ایشان ثابت کرده است که بعد از انتخابات، تمام شعارهای ِگوش نواز ِعمال دولت به فراموشی سپرده می شود.
و اما این مثال تاریخی که در پایین می آورم و مثال های بالا، خود گویاتر از هر توضیحی ویژگی های "مردم استبداد زده" را شفاف خواهد کرد. در مجلس اول و دوره ی پادشاهی محمدعلی میرزا، علی رغم تمام دشمنی های آشکار و پنهانی که او با مجلس و مشروطه و مشروطه خواهان می نمود، باز هم بعد از کودتای ناکامی - که به "شورش میدان توپخانه" معروف شده است - و غلبه ی نیروهای آزادی خواه بر اوباش و ملاهای طرفدار شاه، مردم بجای ادامه دادن راه تا براندازی کامل محمدعلی میرزا، با نامه ای که شاه به آزادی خواهان نوشت و در آن به هواداری از مشروطه سوگند خورد، از نیمه ی راه بازگشته و چنین می گفتند:" حال که شاه نرم شده و به طرفداری از مشروطه زبان داده است، باید از سر تقصیرات او درگذشت." در صورتی که شاه تا همان روز چندین و چند بار دیگر نیز چنین سوگندی را یاد کرده بود. یا در دوران جنگهای یازده ماهه ی تبریز، با وجود اینکه نیروهای محمدعلی شاه به هر منطقه از شهر که پا می گذاشتند، در قتل و غارتِ جان و مال مردم دریغ نمی کردند، و مجاهدین ِتحت فرمان ستارخان به حفظ جان و مال مردم برخاسته بودند، باز این جماعتِ استبداد زده در خلوت و جلوت از سردار ملی گله و شکایت می کردند و بجای حمایت از این جنبش، او و یارانش را تشویق به تسلیم شدن می کردند و حتی در مواردی برای حفظ جان خود پیش پای عمال حکومتی گوسفند قربانی می کردند.
آری این موارد و نکات بیشمار دیگری از قبیل حمایتِ مسافران ِاتوبوس از راننده ای که به اندازه ی کافی برای سوار یا پیاده شدن مسافران توقف نکرده است و با گذاشتن مسافری لای دربهای اتوبوس او را مضحکه ی دیگران کرده است، یا نگاه چپ چپ دیگران به شخصی که از حق خود دفاع می کند و در محیط های عمومی از دیگران تقاضای خاموش کردن سیگار، یا کم کردن صدای موسیقی تلفن همراهشان را دارد و نکات دیگری که از حوصله ی این متن خارج است، مرا به این سمت هدایت کرد که این گونه استبداد بسیار مخوف تر از نوع حکومتی آن است، چرا که عمال این نوع از استبداد در تمام نقاط شهر پراکنده اند و فشاری بس بیشتر از نیروهای امنیتی حکومت را بر روشنفکران، آزادی خواهان و ... وارد می آورند و مثل همیشه نه خود دست از اشتباهاتشان بر می دارند نه به دیگران اجازه ی عمل می دهند.پس به نظر من برای ایران ِامروز، مبارزه با طرز تفکر این " مردم استبداد زده" بسیار ضروری تر از مبارزه با گروه های فشار ِحکومتی می باشد.
No comments:
Post a Comment