3/19/2007

نخستین بهار ِ آزادی

"در این میان، فروردین ِ1286 فرارسید و بهار آغازید. این برای ایرانیان نخستین بهار ِآزادی و خود از خوش ترین زمانها می بود. انبوهِ مردم با دلهایِ پر از امید و آرزو در راه پیشرفتِ کشور به کوشش برخاسته، پیر و جوان، توانگر و کم چیز، ملا و عامی همگی کار می کردند. هوسها و کینه ها زبون گردیده و آرزوی پیشرفتِ کشور و توده، به همگی ِآنها چیرگی می داشت."
آری، این جملاتی بود از تاریخ ِمشروطه ی ایران به قلم ِاحمد کسروی. تصویری روشن از آغاز ِ بیداریِ ایرانیان. بپاخیزی ملتی استبداد زده. و اما با سرانجامی پندآموز برای آنان که هنوز در پی ِعلل ِناکامی تجربه ی آزادی در این سرزمین هستند.
کارشکنی هایِ جمعی که جیره خوار ِخوانِ استبداد بودند.
جهل ِآشکار ِملتی که قانون را نه از رویِ نیاز که چون کالایی تجملاتی از غرب پذیرا شده بود.
نیرنگ و فریبِ آنان که زیاده خواهی های خود را به نام دین مُهر می زدند.
ساده لوحی ِ مشتی رعیت صفت که تصویب قانون"مشروطیت" را انجامی برای مبارزه ی خود می دانست، نه آغازی. و هزاران هزار دلیل ِ دیگر که اگر بر همه نیز اشراف می داشتم قادر به بازگویی نمی بودم. و کنون قرنی است که از آن روزگار ِ پر بیم و امید می گذرد و ما نه تنها در این زمان شیشه ی عمر ِاین اژدهایِ پلید را نشکسته ایم که حتی اشتیاقِ خود را برای دستیابی به آن گوهر و جوهر ِ زندگی نیز از کف داده ایم. و حال ما، این نسل ِسوخته در آتش ِتهمت و توهین و تکفیرها، همه در ذهن ِخود با این سوال مواجه ایم که " چرا؟". ریشه ی این همه چیست؟ علل رخوت امروزی ما چیست؟
دوستی در پاسخ می گفت، این جوی است که بر تمام دنیا و حتی خودِ غرب نیز حاکم است و من در جوابش گفتم، رفیق آنها با داشتن ِ بیش از اندازه ی آزادی دچار عارضه ی overdose شده اند، و ما هنوز دچار ِفقر ِ شدیدِ آن در خونِ خود هستیم.
و حال من از دوستان تقاضا دارم تا هر یک با بازگویی حتی یکی از دلایلی که در ذهن دارند، مرا در جمع آوری نظراتشان یاری کنند تا در مجالی دیگر با هم به نقدِ بیشتر ِ آنها بپردازیم.
با تبریکِ نوروز ِ ایرانی به تمامی ِکسانی که هنوز شمع ِامید در دلشان به سردی نگراییده، سالی سراسر تفکر ِخلاق را برایتان آرزو می کنم.

No comments:

 

© New Blogger Templates | Webtalks